What do you think?
Rate this book
190 pages, Paperback
First published January 1, 2003
این عکس را چند هفته قبل از مرگ او گرفته اند و ای کاش من آن را نداشتم اما حالا که دارم نمی توانم آن را دور بیندازم و حتی نمی توانم از نگاه کردن مکرر به آن خودداری کنم .
اگر گاه و بی گاه اجازه نداشته باشیم از کلید استفاده کنیم پس برای چه آن را روی در میگذاریم؟ هنوز هم چیزی به نام زندگی خصوصی وجود دارد.
آخرین چیزی که انسان محکم نگه می دارد اغلب دست کسی است .
خنده گرمی کرد و این خنده او, جرج, می توانست تمام دنیا را گرم کند و اگر تمام مردم دنیا می توانستند او را ببیننددر یک آن , همه جنگ ها, خصومت ها و دشمنی های روی کره زمین از بین می رفت یا دست کم یک آتش بس بسیار طولانی اعلام می شد.
... بعضی وقت ها برای ما انسانها از دست دادن چیزی که به آن علاقه داریم, بدتر از هرگز نداشتن آن است.
در خیلی از زبان ها، وقتی صحبت از «دونفر» باشد ضمیر خاصی به کار میرود که ضمیر دوتایی نام دارد یعنی چیزی بین دو نفر تقسیم میشود و این خیلی پر معناست زیرا گاهی نه یک نفریم و نه بیشتر از دونفر. فقط «ما دو تا» هستیم و این ما دوتا تقسیم شدنی نیست.
What is this great fairytale we live in and which each of us is only permitted to experience for such a short time?